Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


دل نوشته

بــودن یـا نـبـودن ... مساله ایـن است ...!

                هــســتم ... میروی سـراغ دیـگری ...

                       نــیـســتم ... مـیـــروی سـراغ دیـگـری ...

                            دیدن این لحـظه ها ، بـاور کن زجر آور است
  
                                    فلـسـفه ی بـــــودن مـــــن ،

                                           انگارپـ ـ ـ ـ ـ ـ ـو چ است

+نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت14:3توسط امیر | |

احـ ـســـاس نــداشت..!چـ ـون حس نميکـــرد..نميــفهمــيد چـ ـقد دوسـ ـش دارمــ..

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:بی احساس, نفهمید چقدر دوست دارم ,ساعت23:5توسط امیر | |

ايــــن روزهــــــا آنقـــــدر نامـــــردي ديـــدم..حتــــي بـه سايــــه خــــودم شک دارم...!
نکنــــــه اونــــم ميخـــــواد تنهــــــام بزاره..؟!

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:نامردی , سایه ,تنها , شک , این روزها,ساعت23:3توسط امیر | |

دلـــــم گـــريه ميخــواد..اشــک ميخواد وآخرش..
اين ســـردردهــاي لعنـتي...!!!!

 

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:گریه , دلم , اشک , میخواهد , سردرد ,لعنتی,ساعت23:1توسط امیر | |

ترکم مکن اي عشق من بي همزبانم

تنها تو يي اي نازنين آرام جانم

اينجا کسي در ... اش رويا ندارد

دل را سپردن تا ابد معنا ندارد

سر در گريبانم کسي هم درد من نيست

از
عشق جز آلودگي چيزي نديدم

از فصل هاي دوستي من دل بريدم

اين زندگي ديگر سرو سامان ندارد

ديگر به
عشق

من کسي ايمان ندارد

ديگر نمي داند که را بايد صدا زد

اين قلب را تا کي به طوفان بلا زد

من باغبان فصل هاي انتظارم

تو خوب مي داني من اينجا بي قرارم

 

+نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت1:44توسط امیر | |

باز من محکومم، به کدامین گناه؟

باز هم روز و شبم، پُرِ حسرت شد و آه

به چه جرمی قلبم، زیر پایت لِه شد؟

وقتی که میرفتی، حالت از این بِِه شد؟!

چه گناهی کردم، جز به تو دل بستن؟

سهمِ تو سفر شد و سهم من بشکستن

سینه ام مالامال، پُرِ حسرت شد و آه

من چرا محکومم، به کدامین گناه؟!

+نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت1:41توسط امیر | |

 

 

 

 

 

 

 

می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه خویش

می برم ، تا که در آن نقطه دور

شستشویش دهم از رنگ نگاه

شستشویش دهم از لکه ی عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه

می برم تا ز تو دورش سازم

ز تو ای جلوه ی امید محال

می برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد ، می رقصد اشک

آه ، بگذار که بگریزم من

از تو ، ای چشمه ی جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

بخدا غنچه ی شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله آه شدم ، صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست

می روم ، خنده به لب ، خونین دل

می روم از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاصل


+نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت1:39توسط امیر | |

امشب به رسم عاشقی یادی ز یاران میکنم
 
 در غربتی تاریک و سرد از غم حکایت میکنم

امشب وجودم خسته است،از سردی دلهای سرد

 آیا تو هم در یاد من هستی در این شبهای درد

+نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت1:37توسط امیر | |

قتی نیست توی خونه ، صدای تو
 با خودم حرف میزنم به جای تو
هی قدم میزنم و اشک میریزم
نمی دونی پر غصه ام عزیزم
میشینم ، سر روی زانوم میزارم
 به خدا دیگه دارم کم میارم
واسه من نزاشتی هیچ نشونه ای
تازه فهمیدم چه قدر دیوونه ای
فک می کردم میشه اون ازت جدا
منو از رو بردی برگرد وبیا
نمی دونی الان دارم چی میکشم

+نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت1:34توسط امیر | |

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کنار تو بد آووردم ،نرفتم
شکستم ،خون دل خوردم، نرفتم
تحمل کردم این وابستگی رو
من از این زندگی مردم ،نرفتم

یه حرفی توو دلم مونده که درده
که می تونه منو از هم بپاشه
بیا یک عمر با من زندگی کن
اگه حتی فقط یک لحظه باشه

نمی دونی واسه زخمای کهنه
یه وقتایی چقدر سرپوش خوبه
تووی طوفان این شبهای تاریک
چراغی که نشه خاموش خوبه

تو لذت میبری از این که باهم
بجنگیمو نبازی و بمیریم
تو لذت میبری از پا بیفتی
نفهمی پای کی از دست میری


کنار تو بد آووردم ،نرفتم
شکستم،خون دل خوردم،نرفتم
تحمل کردم این وابستگی رو
من از این زندگی مردم نرفتم

تو می خندی و من حرفی ندارم
تو می خندی و من مغلوب میشم
ببین حالم بده دست خودم نیست
برای من دعا کن،خوب میشم

نمی دونی واسه زخمای کهنه
یه وقتایی چقدر سرپوش خوبه
تووی طوفان این شبهای تاریک
چراغی که نشه خاموش خوبه

کنار تو بد آووردم ،نرفتم
شکستم ،خون دل خوردم،نرفتم
تحمل کردم این وابستگی رو
من از این زندگی مردم ،نرفتم

+نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت1:33توسط امیر | |

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد